در سایه سار خورشید (1)

الف..

دوباره نشسته ام اینجا، کنار سامان سرای شما. آنجا که قلم می دود و غزلواره ها زاده میشوند.

آفتاب اواسط اردیبهشت مادرانه و نوازشگرا به سمت مغرب گیسو می رهاند و نسیم خوش بال و پر ملائک مقیم در این ازدحام خوشایند پراکنده است و من ایمان آورده ام به اجابت آه های از جان برآمده و آغوش گسترده ی مهــــرورزان مـُـنزَل برای روزها[و در بسیاری از موارد دیده شده، شب ها]ی جان فرساینده ی حیات آدمی.

اینجا اما غروب هرگز به دلتنگی آلوده نیست. در مجاورت انیس جان آسمان و زمین جایی برای حضور غمآلودیگی های هرروزه پیدا نمی شود. هرچه هست شعف مطلقیست که از ابتدای خلقت در سرشت این خاک که نه، این قسمت از افلاکِ هبوط کرده برفرش  مرقوم بوده است.

..

اینجا کنار تصوّر آرمانیم از آرزوهای برآورده نشسته ام رو به قبله و زیر سایه ی گنبدی که روزگاری دلآشوبه هایم را در حوض صحن آزادی اش زدودم از پیراهن جان..

السلام علیک یابن موسی بن جعفر..