-
ذکر نگفته ات را قضاکن
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1393 23:29
حواسم معلوم نیست کجاست. آدم بسنده کنی شده ام. بسنده میکنم به چند دستمال تر، به چند هق هق و آه.. بسنده میکنم به هم زدن شیر نذری.. بسنده میکنم به چند ذکر و خودم را راحت.. نه خودم را عذاب میدهم.. بسنده کردم به یک یاعمو که اصلاً مطمئن نیستم توی دلم گفته باشم یا نه؛ 133 مرتبه ذکر کاشف الکرب پیشکشم! همینطوری میشود بعدش....
-
ای اهل حرم؛ میر و علمدار نیــــــــــــــامد؟
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 14:04
خاتونک پرسان پرسان، صحرای نومیدی می نوردید.. توی رویام میدوم. خاک آلود، سراپا.. میرسم کنار قامتش و تمام بهشت را بغل میکنم و برمیخیزم. قلبش مثل قناری کوچکی می تپد و جانم را میگیرد این نفســ نفسـ نفس زدنش.. تشنه نیست و اصلا از یاد برده تَـرَک های لبهاش را.. دل توی دلش نیست.. من که تاریخ این روز سنگی را هزاربار شنیده ام،...
-
شبی از "آن" شب ها
شنبه 3 تیرماه سال 1391 23:42
دوباره زمزمه میکنم 313 بار، که "یا کاشف الکرب عن وجه الحسین، اکشف کربی بحق اخیک الحسین".. امشب اما گویی عصاره ی اندوه های دنیا را ریخته باشند به قعــــر چاهی در نامکانی دور از دسترس؛ انگار لجوج ترین و مصمم ترین غمگنانه های عالم هم در برابر لشکر انفرادیم سپر افکنده اند و از این رو سرخوشم از درون. امسال، امشب،...
-
در سایه سار خورشید (1)
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 20:22
الف.. دوباره نشسته ام اینجا، کنار سامان سرای شما. آنجا که قلم می دود و غزلواره ها زاده میشوند. آفتاب اواسط اردیبهشت مادرانه و نوازشگرا به سمت مغرب گیسو می رهاند و نسیم خوش بال و پر ملائک مقیم در این ازدحام خوشایند پراکنده است و من ایمان آورده ام به اجابت آه های از جان برآمده و آغوش گسترده ی مهــــرورزان مـُـنزَل برای...
-
فلش-فوروارد-پلیز
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 04:07
عمو.. دلمو صاف کن..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیرماه سال 1390 03:03
تو را دارم چه غم دارم..؟ ابوالفضل علمدارم...
-
آسمان نیلی دلم..
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 23:53
خیز ای جانباز مجروح علی تا نخیزد از بدن روح علی ای عروس مو سپید غم جهاز باش مهمان من امشب یک نماز فاش میبینم که زیر این حجاب سایه ای افتاده روی آفتاب..
-
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا..
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 19:10
السلام علیک یا سلطان بی نظیر سرسرای هستی. امام تابنده ی بی نظیر من. السلام علیک شهاب شتابنده ی دیرپای کهکشان بیدلی هایم. مرا ببین حضرت جان.. همانم.. همان خاکستر نشین تارعنکبوت گرفته ی فرتوت. همان که هربار که آمد رو به روی ایوان بارگاهتان به شکایت نشست و خیره خیره چشم دوخت به گنبد طلایی و در تلاطم موج در موج ساقه های...
-
السلام علیک یا حضرت دلدادگی
شنبه 25 دیماه سال 1389 02:24
داری چه می کنی با من بی خود شده ی دردمندت آقا جان..؟ عزیز دل.. دستم به دامنت
-
غریبانه ام با تو
جمعه 26 آذرماه سال 1389 00:14
ببین خاتونکم.. ببین خاکستر آهت چطور دامنگیر عالمی شده. ببین.. آرام باش کوچکم. با یک سینه سپر میرسم. قرار گذاشته ام. این بار خودم پیشمرگت می شوم گلم. دلت نلرزد نازنین.. دستم به گیس بریده ی فرزندان لعنت چشم سفید شهر طاعون اگر برسد! نه.. ببخش. ببخش. هراسان نشو. آمده ام آرامش بگیرم از تو دردانه جان.. بیا. دامانت را...
-
دوباره تاسوعا
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 17:36
چه شبانه ی شعف باری.. ببینید؛ برق می زند نگاهم میان اینهمه ظلمت. آخر فردا.. همین فردا شما را بی دست با چشمانی دریده از درد در آغوش خواهـــــــم کشید و برادر.. برادر خطابتان خواهم کرد، آقای من. .. پ.ن-یکی از همین تاسوعا ها..
-
السلام علیک یابن طاها.. یابن یاسین.. یابن الشمس الزاریات..
جمعه 19 آذرماه سال 1389 02:28
شبانه به شبانه می تازانم روزها را. می تازم که شایداین بار زودتر برسم. شاید این دفعه دیر نشده باشد وقتی می رسم تا بیایم تمام حقارت پیکرم را سپر بلایت کنم. یاحسین (سلام الله علیک) ، یابن الزهـــرا (سلام الله علیها) .. بیایم شاید این بار قصه را جور دیگری، یک جور که تو " بمانی " تمام کنم. این بار بیایم، بیایم و...
-
مرسیانه
دوشنبه 10 آبانماه سال 1389 21:10
مرسی حضرت دریا. مرسی که دلمو آروم کردی. مرسی که وقتی که حتی فکرشو نمیکردم بهم فرصت دادی تا به اونی که باید، حرفهای رو که باید میگفتم بگم. مرسی که بعدش دلمو از هر چیزی جز رضا به رضای پروردگار مشترکمون خالی کردید. مرسی برای اون دو رکعتی پائین پای حضرت صالح بن موسی.. . . مرسی برای تمام اتفاق های خیر و خوشی که در راهه. إن...
-
خدا بزرگه عمو، نه؟
سهشنبه 4 آبانماه سال 1389 20:00
عمو.. دلم آشوبه.. دستم به دامن باب الحوائجیت عمو. عمو نکنه دلم بشکنه. عمو تو رو جان.. عمو بین من و خدای بالای سر واسطه شو و بخواه که هرچی به صلاحمه برام پیش بیاره. اما اینو هم بگو که طاقت درد ندارم. جون شبگریه ندارم عمو. هرچند خدا بزرگه و دست شما روی سرمه. شما هوای دل و دین و دنیامو داری عمو.میدونم. عمو میدونم که...
-
به زودی همه چیز خوب میشود.. آمین.
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 20:24
نذر میکنم: هزار شمع جان سوخته بر مزار مجنون شوریده و هزار حلقه گیسوی گشوده ی لیلی که مگر بیارامد روح به هزار بادیه سرگردان.. باشد که بر مزار ما شمعی بیفروزند و حلقه ای بگشایند از مشکین زلف دلدار..
-
بین الحرمین..
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 02:03
کی میدونه الآن که من اینجا نشسته م، مامان و بابا توی چند قدمی صحن و سرای شما روی بال فرشته های آستان شما چه احساسی دارن؟ کی میدونه توی دل همه ی آدمایی که الآن نشسته اند بین اون دو ردیف نخل که سالیان ساله به احترام شما ایستاده اند چی میگذره.. نمیدونم.. فقط میدونم که حالم خرابه.. دلم از یه غمی داغونه که نمیشه کاریش...
-
شب نامه ی سله بسته
یکشنبه 27 تیرماه سال 1389 12:39
عمو جان، دلم گرفته، تخس شده ام. میشود بی آنکه دربند مقدمه پابند شوم کمی بشنوید مرا؟ عمویم، این روزها کسانی که باید گوششان بدهکارم باشد.. نه، حرفم این نبووووود!!! حواسم هست که خدایم را کلافه کرده ام از اینهمه سجده سجده یادآوری! و دیگر نباید دست نگاهم به دامان آدمیزاد جماعت باشد، خب یعنی مثل همیشه! من که به یاد ندارم در...
-
السلام علیک یا بانوی آرزو..
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1389 18:45
امروز روز خوبیه. چون روز تولده. چون روز میلاد آبجی خانم شماست. روز خوبیه چون تو، عموی خوب آسمانها و زمین، خوشحالی و تلالو لبخندت توی نگاه کائنات منعکس شده و منو از خدا سرشار کرده.. خواهر پاکیها، تولدتون مبارک.. مرسی برای آرزویی که واسطه ی اجابتش بودید.
-
بهــــارم
جمعه 4 دیماه سال 1388 01:56
دوباره محرم.. دوباره شب تاسوعا.. دوباره تو.. ساقی لب تشنگی های روح آواره ی من، السلام علیک..
-
مرا امید وصال «تو» زنده می دارد
سهشنبه 6 مردادماه سال 1388 10:23
حالم خوب نیست عمو. نه به خاطر دنیای دور و برم. حال و هوای دنیای درونم گرفته و ابری و داغونه. امسال چرا اینجوری شد پس..؟ چرا به هیچ سجده شکری سر نذاشتم شب تولدت..؟ منا از صحن حرم پیغمبر زنگ زد.. دلم گرفت.. دلم باز گرفت. چی میشه اگه ببینمت دوباره؟ آره فهمیدم. عمو! دلم برای تو تنگ شده. بذار خوابت بیاد توی چشمای چشم...
-
برای عموترین غریبه ی دنیا
سهشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1388 10:54
قیامت قامت و قامت قیامت قیامت می کنی ای سرو قامت موذن تا ببیند قامتت را به قد قامت بماند تا قیامت
-
۱۳۳
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 21:49
-
مثل همیشه
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 11:53
منتظرم.. منتظرت هستم..سقا..سقای من
-
آه و آه و آه..
جمعه 26 مردادماه سال 1386 20:06
عموی خوبم.. تولدت مبارک.. پ.ن- عیدی هم نمیخوام.
-
شبی و غمی و قدمی
پنجشنبه 28 تیرماه سال 1386 15:32
السلام علیک یا ساقی.. خداوندگار روح عصیانگر من.. به استغاثه ی رحمت در میکوبم آقا.. حضرت ع*ق بی سامان من، دفتر پرگناهیم را دیدی، نه؟ دیدی آبرویم را که به جوی طغیان شتابان می رفت؟ دیدی آقا؟ دیدی بال های شعله ورم را که در ناباوری روزهای پریدنم میگداخت؟ دیدی نسیم بهشتی ایمان چگونه از ضمیرم به یغمای نفس یه غارت رفت؟ دیدی...